در مصر که زمانی ساتراپ ایران بوده است و به طور کلی، کمابیش، وضعیت دانش در آن هم پایه لااقل قسمتی از ایران بوده، حیوان قربانی را ابتدا معاینه کرده و بعداً بازرسی روی لاشه انجام می گرفته تا از سلامت آن اطمینان حاصل کنند.
در فرهنگ اوستایی و اصولاً در ایران باستان حتی در دوره ساسانیان که وندیداد بازنویسی شده است، بین پزشک و دامپزشک وحدت وجود داشته، این دو یکی بوده اند و همان فردی که انسان را معالجه می کرده، دام را نیزدرمان می نموده است. همه دامان آفریدگان ایزد بخشنده اند، آن که انسان را درمان کند، ارجمند است و آن که دام را درمان کند همان ارج را دارد، اصول کار یکی است و طبیب هردو نیز یکی می باشد.
تفکیک وظایف پزشک و دامپزشک از اواخر دوره ساسانیان آغاز می شود و در همین زمان ها است که دامپزشک را ایرانیان «بچشک ستور» (پزشک ستور) می نامیدند.
در ایران قدیم از مدارک متفرق چنین بر می آید که طاعون گاوی، سیاه زخم، مننگوآنسفالیت، کرم های روده ای و بسیاری از بیماری های دیگر حیوانی را می شناختند و جراحی پیشرفت خاصی داشته و از گیاهان متنوع دارویی، املاح معدنی و داروهای متنوع با منشأ حیوانی استفاده می کرده اند.
« بر گرفته از نوشته های دکتر حسن تاج بخش »